
انواع الحاد را بشناسیم!
هنری برگسون -ترجمه از من است- میگوید:
«در گذشته -و حتی امروز- جوامع انسانیای را مییابیم که بهرهای از علم، فن و یا فلسفه ندارند! اما اجتماع انسانی بیدینی وجود نداشته است!»
آری… دین اصل است!
ایمان به وجود خدا -که اولین پلهی دین است- همان اساسی است که تاریخ دراز انسانیت را همراهی کرده است، چرا که مقتضای فطرت بوده و ثمرهی استدلال عقلی سلیم، همین است.
اما الحاد، بیماری بیگانهای است که بر انسانیت وارد آمده، و مانند سایر بیماریهاست در ابتدا کوچک و محصور هستند، سپس در تمام اجزای جسد انسان گسترش مییابند.
از آنجا که الحاد با اصل انسان مخالف و بیگانه است، میبایست به دنبال اسباب و علتهای آن بود، زیرا در علت وجود اصل بحث نمیشود، بلکه اگر از بین رود، از علت از بین رفتناش بحث میشود!
قبلاً در مناسبات مختلفی میگفتم: «الحاد سه نوع است: فلسفی، علمی و شهوانی!»
مقصودم از الحاد فلسفی، همان الحادی بود که به متکی به نظریات فلسفی است و در سیاق تاریخی خود آمده و مناقشه خواهد شد.
مقصودم از الحاد علمی، آن الحادی بود که بر نظریات علمی اعتماد میکند، چه در مجال علوم انسانی باشد -مانند نظریهی روانشناختی فروید و نظریات تدین نزد بزرگان علم جامعهشناسی مثل کانت و دورکایم- و یا آنکه در مجال علوم دیگر مثل داروینیسم در زیست یا نظریهی جهانهای متعدد در فیزیک باشد.
آن زمانی که ارسطو فلسفه را مادر علوم میدانست گذشت و علوم بسیاری از پیکرهی فلسفه جدا شدند تا فلسفه در بحث اشکالات معرفتی و اخلاقی باقی بماند و پاسخگوی پرسشهای مربوط به وجود و زندگی باشد. خلاصه آنکه علوم پیدایشیافته از بطن فلسفه، امروزه وجود مستقلی یافتهاند و به مستندی برای تقریر مفاهیمی که از موضوع خود خارج هستند، تبدیل شدهاند، مانند قضیهی دینداری و الحاد.
البته نباید فریب اصطلاح «الحاد علمی» را خورد، زیرا منسوبشدن الحاد به علم مدحی ذاتی برای الحاد نیست:
اولاً. من جایگاه علم را به درستی میشناسم و تصور بعضی از مردم که علم را در تفسیر تمام چیزهای عالم توانا میدانند، مردود میشمارم، و آن را در هر بحث وجودی یا اجتماعی قاضی نمیکنم!
ثانیاً. مجرد انتساب به علم تا زمانیکه معیارهای این انتساب فراهم نباشند، برای «علمیبودن» یک تفکر کافی نیست! علم -از خیلی وقت پیش و در بخش مهمى از آن- وارد میدان افکار و دیدگاههایی که گذشت شده و از نظریات علمی برای تقویت آن افکار و سرکوب مخالفین استفاده میشود، و گاهی نیز بعضی از جوانباش از تئوریپردازیهای فلسفی بهره میبرد، هرچند که لباس علم بر تن کرده و شعار روشمندی علم قطعی را سر دهد! (در اینجا بهصورت موردی، فلسفهی روانشناختی فروید و نظریه جهانهای متعدد را به یاد میآورم).
اما مقصود از الحاد شهوانی، الحادی است که به سبب غلبهی شهوت و مخالفت با دین پدید میآید؛ فرد ملحد نمیتواند به قید و بندهای اخلاقی دین پایبند باشد؛ او مراتب اعمال را نمیشناسد و نمیداند که معصیت و گناه در منظومهی دینی چه جایگاهی دارد (در اسلام، فرد با ارتکاب گناه -غیر از شرک- از دین خارج نمیشود)، اما فرد گناهکار قصهی ما فعل خود را با عقیدهاش متضاد میبیند، و از سویی نمیتواند آن گناه را ترک کند زیرا هوای نفسانی و شهوت مانع میشوند، در نتیجه به دنبال تهیکردن خود از اعتقاد رفته و در ابتدا شکاک و در نهایت ملحد میشود! اما توجیه از کجا بیاورد؟ در حالات بسیاری الحاد خود را با سؤالاتی فلسفی یا تشکیکات علمی همراه میکند، اما در حقیقت از چیزی جز شهوت آنها را پر نکرده است، و به معنای توبه و پاکشدن از گناهان که در دین آمده، جاهلاند.
حال که سه نوع الحاد را شناختیم، باید بگویم که من در گذشته -با نوعی از شوخی که از جدیت هم خالی نبود و محلی از صحت داشت- میگفتم: «الحاد فلسفی، فرانسوی است، و الحاد علمی آمریکایی، اما الحاد شهوانی نزد ماست!»
فرانسویها در علوم جدید به نسبت دیگران عقبافتادهتر بودند، اما در مقابل وارثان تاریخ ریشهدار فلسفیای هستند و افرادی چون دریدا، فوکو، التوسیر، بودریار و دولوز را دارند. اما آمریکاییها در مجال علوم طبیعی پیشرو بودند همانطور که دانشمندان لاهوتی آمریکایی پیروزیهایی در مقابل نظریات الحاد فلسفی به دست آوردند، گفتگوی اصلی افراد متدین آمریکای امروز، بر ضد «ملحدین علمی» است، مانند ریچارد داوکینز، هیچنز، سم هریس و دنیل دنت. اما بعد از آندو، الحاد سرزمینهای ما هدف سخن میشود؛ الحاد علمی و فلسفی که در غرب وجود دارد، الحادی غیر از الحادِ غرقِ در تنبلی معرفتی و طمأنینهی جهل است، و ملحد مبتدی چیزی جز چنگزدن به هرمونهای جنسی و استناد به افکار بهسرقتبردهشده از محیط خارجی ندارد!
نویسنده: بشیر عصام
برگردان فارسی: «رد شبهات ملحدین»